دکوراسیون داخلی دکورا هوم، ارایه دهنده خدمات پارچه کوبی دیوار به صورت دیوار کوب پارچه ای،دیوارپوش پارچه ای،اجرای پارچه دیواری و کاغذ دیواری پارچه ای و همچنین اجرای پارچه به صورت لمسه کاری روی دیوار برای صداگیری و آکوستیک سازی فضا ها می باشد. بدین منظور، اطلاعاتی در مورد پیشینه نساجی در ایران به علاقه مندان ارایه می گردد.
مقدمه
پیشینۀ بافندگی در ایران به هزارههای پیش از میلاد میرسد و روند شکل گیری و چگونگی دوام آن همانند سایر پدیدههای صنعتی - هنری متأثر از فراز و نشیبهای تاریخی بوده است. همچنین شیوه تولید و نقش و نگارهای هر بافتهای خود منبع مهمی برای شناخت شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و اقلیمی جامعه تولید کننده آن به شمار میرود.
از کنار هم قرار دادن الیاف طبیعی مانند حصیربافی، تا اختراع دوکهای گلی نخ ریسی - که نقطه عطفی در تاریخ بافندگی است - باید مدت زمانی طی شده باشد. در طبقات زیرین گنج دره - که قدمتش به هزاره دهم پیش از میلاد میرسد - آثاری از الیاف طبیعی به دست آمده است که به دور دسته یک تبر سنگی پیچیده شده بود. این اثر بیانگر این مطلب است که بشر در آن زمان الياف طبیعی را میشناخته و از آن در موارد مختلف استفاده میکرده است. کارلتون کن Carlton s. Coon در سال ۱۹۵۰ میلادی در غار کمربندی نزدیک بهشهر اکتشافاتی کرده است که در آن نشانههایی از بافندگی با پشم گوسفند و موی بز پیدا و پس از تاریخ گذاری با کربن ۱۴، قدمت آن حدود ۶۵۰۰ پیش از میلاد تعیین شده است.
همچنین دوکهای نخ ریسی - که باعث زایش صنعت بافندگی شد - در کهنترین جایگاههای باستانی مانند تپه علی کش واقع در جنوب غربی منطقه دهلران و تپه زاغه واقع در دشت قزوین به دست آمده است.
شایان ذکر است که ابتدای استقرار در تپه زاغه به اواخر هزاره هشتم و اوایل هزاره هفتم پیش از میلاد میرسد و از هزارۀ پنجم پ.م به بعد متروک مانده است.
نخستین شواهد باستان شناختی در باره منسوجات ایران مربوط به هزاره پنجم پ.م (پیش از میلاد) است که در ناحیه سه گابی کردستان از درون تابوتهای سفالین محتوی اجساد کودکان به دست آمده است. همچنین در میان آثار کشف شده از تپه سیلک، آیینهای به دست آمده است که رشتههایی از کتان روی سطح آن وجود دارد. در شوش نیز از لایههای متعلق به ۳۵۰۰ - ۳۰۰۰ پ. م، دو سرنیزه که از نقوش پارچههایی پوشیده شده بود، یافت شده است .
علاوه بر این، نقوش مُهرهای متعلق به این دوران - که پیکرههای انسانی را مجسم میسازد - نشان میدهد که افراد جامه بر تن دارند. به طور کلی آثار به دست آمده از دوران مختلف تمدن ایران گواه این مطلب است که بافندگی از دوران پیش از تاریخ تا به امروز، بدون وقفه ادامه و همانند سایر پدیدههای هنری، شرایط مختلف در روند شکل گیری آن نقش داشته است.
در حفاریهای انجام شده در تپه مارلیک رودبار آثار پارچه متعلق به اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره اول پ.م، به دست آمده است. همچنین نمونههایی از پارچههای ریشه دار بسیار زیبایی مربوط به اواخر قرن هشتم پ.م، متعلق به ایلامیها، در ارجان بهبهان یافت شده است که هم اکنون در موزه ملی ایران باستان نگهداری میشود.
علاوه بر آثاری که صرفاً دلیل وجود بافندگی است مانند پارچه و ابزار بافندگی، آثاری چون نقوش برجسته، مجسمهها، مُهرها و سایر آثاری که به نحوی وجود لباس و جامه را بر پیکر انسان مجسم میسازد، منابع شناسایی صنعت - هنر بافندگی در ادوار مختلف تاریخی میباشند. مثل نقوش زنانی که بر گلیم معروف پازیریک نقش شدهاند و هر یک لباس زیبا و کامل با سرپوشی شبیه چادر دارند که خود در شناخت بافندگی دوره هخامنشی بسیار مهم و جالب است. علاوه بر این سایر نقوش برجسته در تخت جمشید و کاشیهای لعابدار شوش نیز از منابع شناخت بافندگی دوره هخامنشی محسوب میشوند.
پارتیان نیز در زمان اقتدار خود نساجان قابلی داشتهاند و منسوجات پشمی و کتان بسیار عالی میبافتند و بعدها نیز طرز بافتن ابریشم را آموختند و چون میخواستند این صنعت منحصر به خودشان باشد و دیگران از اسرار آن آگاه نشوند، ابریشم چین را به ایران وارد میکردند و پس از آن که به صورت پارچه در میآوردند، به کشورهای دیگر صادر میکردند.
از دوره ساسانی - که یکی از باشکوهترین ادوار هنری ایران محسوب میشود - تعداد زیادی پارچه ابریشمی به جای مانده است که میزان آن دلیل بر تولید انبوه پارچههای ابریشمی است، چرا که تجارت ابریشم که از دوره اشکانیان مقارن با سلسلۀ هان در چین آغاز شده بود، در دوره ساسانی نیز ادامه یافت.
شهرهای شوش، شوشتر و جندی شاپور در خوزستان و همچنین شهر ری در زمان ساسانیان دارای بزرگترین و مهمترین کارخانههای بافندگی بودند و بنابر اعتقاد برخی از مورخین علت رونق این کارخانهها، وجود هنرمندان بافنده رومی بود که شاپور دوم در پی حمله به روم و شهرهای سنجار، بصری و طوانه آنها را با خود به عنوان اسیر به ایران آورد و در شهرهای مذکور ساکن گردانید و در پی استقرار این هنرمندان، بزرگترین کارخانههای حریربافی در شهرها دایر شد.
به هر ترتیب میتوان تداوم و سیر تحول هنر بافندگی را در مراکز بافت دوره ساسانی پس از اسلام نیز تا حمله مغول بررسی کرد.
موتیفهای تزیینی پارچههای ساسانی غالباً درون قابهای مدور یا گوشه دار هندسی به طور جدا یا مماس بر هم نقش شدهاند. این نقوش بیشتر شامل نقوش انسانی و حیوانی و موجودات افسانهای مانند سیمرغ میباشند و قابهای هندسی غالباً با حاشیه مرواریدی و گاه ساده مشخص شدهاند.
نقوش درون قابها گاه به صورت منفرد هستند و گاه به صورتهای قرینه که در این صورت اصل تقابل در مورد آنها کاملاً رعایت شده است. گاه در میان دو نقش قرینه، درخت زندگی مشاهده میشود. شایان ذکر است که درخت زندگی در تمدنهای ملل مختلف به گونههای خاص متجلی شده است، برای مثال در اعتقادات سومری درخت زندگی سمبل نوسازی جهان هستی بوده و هفت شاخه به شکل هفت سیاره داشته است.
درخت نخل نزد بابلیها و فنیقیها و درخت مو نزد آشوریها درخت زندگی محسوب میشد. در ایران قدیم نیز درخت سرو، سمبل درخت زندگی بود و در فرهنگ اسلامی درخت زندگی، درخت نور و نعمت الهی است؛ مثل درخت زیتون که هم از میوه آن و هم از چربی آن جهت روشنایی استفاده میشود.
پس از اسلام تحولی عظیم در زمینههای مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، در سرزمینهای اسلامی از جمله ایران رخ داد؛ ولی این دگرگونی حرکتی کُند در نحوۀ تغییر سنتهای هنری این مرز و بوم کهن داشت و از این بابت است که برای بررسی بافندگی در ادوار مختلف اسلامی با عناصر فراوانی از هنر ساسانی روبرو هستیم. آنچه مسلم است با از میان رفتن سلسله ساسانی نیاز جامعه به پوشاک و پارچه از میان نرفت و صنعتگر همچنان به امر تولید ادامه داد و تغییر چندانی هم در کار بافندگی رخ نداد.
از اینجاست که تا آشکار شدن پدیدههای نوین در پارچه بافی، نظاره گر تداوم سنتهای هنری ساسانی هستیم.
شایان ذکر است که در قرون اولیه اسلام تنها پرداختن به برخی از جزییات و ریزه کاریهای نقش، وجه تمایزی جهت شناختن پارچههای ساسانی از پارچههای اوایل اسلام شد. از اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هـ ق (هجری قمری) شاهد کاربرد خط بر روی پارچهها هستیم و فقط خط کوفی بود که در آن زمان با آن قرآن کتابت میشد.
لازم است یادآوری شود که استفاده از خط در انواع هنرهای اسلامی، خود بخشی مفصل و مبتنی بر جهان بینی اسلامی میباشد که زبان گویا و پیام وحدت هنر والای اسلامی در سرزمینهای مختلف اسلامی است.
به هر صورت هنرمند با به کارگیری خط به بیان آیات قرآن کریم، احادیث، اشعار و ضرب المثلهای مختلف پرداخت و در این راه نهایت ذوق خود را در جهت تلفیق و هماوایی میان نقوش و نوشتارها به کار بست. در قرون پنجم و ششم هـ ق همزمان با حکومت سلاجقه در ایران، صنعت نساجی نیز همپای سایر هنرها از پیشرفت و تنوع قابل توجهی بر خوردار شد. نقش و نگارهای ساسانی همچنان بر منسوجات این زمان نقش بست و به عبارت دیگر، همان نقوش و گاه همان قابهای هندسی مرسوم در هنر ساسانی به گونهای فوق العاده تزیینی و پر پیچ و خم بر پارچههای سلجوقی منقوش شد. طرحهای اسلیمی در انواع مختلف نیز بر پارچهها جلوهگر شدند و خط کوفی نیز در این زمان خود یک عامل تزیین شد و ادامه برخی از حروف مانند الف و ل، تزیینات گیاهی جانوری یافت. با حمله مغول در قرن هفتم هجری قمری به ایران و به دنبال آن برپایی حکومت ایلخانان، مراکز مهم بافندگی -که تا آن زمان بسیار فعال بودند مانند ری، شوش و شوشتر - از بین رفت و یا حداقل اهمیت خود را از دست داد. در این زمان طرحهای سنتی ایران که از زمان ساسانیان رایج بود تغییراتی پیدا کرد و به کارگیری رشتهها و الیاف فلزی در بافت پارچه بسیار رایج شد. در زمان تیموریان انواع پارچههای ابریشم، و زربفت و مخمل بسیار ظریف و پژکار طرح شد و کارگاههای بافندگی در مناطق خراسان، طبرستان، گرگان و شهرهای تبریز، کاشان و کرمان فعال شدند و با تشکیل کانونهای معتبر هنری در سمرقند و هرات از هنر پارچه بافی ایران بسیار حمایت شد.
در قرن دهم هـ ق با روی کار آمدن صفویان، پارچه بافیِ ایران از نظر زیبایی و ظرافت و تنوع در تکنیک بافت و انواع نقوش به اوج رسید.
در زمان شاه طهماسب، قزوین پایتخت و همچنین مرکز هنری بود. در این شهر مکتب هنری خاصی در امر بافندگی شکل گرفت که اصول آن استفاده از نقوش ترنج، گل و گیاه، نقش رزم و شکارگاه بود. در زمان شاه عباس پایتخت به اصفهان منتقل شد و در واقع مکتب جدید هنری در اصفهان تحت نظر هنرمندان بنام آن دوره شکل گرفت که بر نحوه بافت و به کارگیری نقوش مختلف در امر پارچه بافی تأثیر چشمگیری گذارد و به عبارتی مکتب اصفهان علاوه بر نقاشی و کتاب آرایی شیوه خاصی نیز در پارچه بافی به وجود آورد. این دوره را از نظر بافندگی میتوان عصر طلایی نامید. در قرون ۱۲ و ۱۳ هـ ق، ابداعی در هنر پارچه بافی رخ نداد بلکه همان شیوههای بافت دورۀ صفوی در مراکز اصفهان، یزد، کاشان، کرمان، تبریز و رشت ادامه یافت و از اواخر دوره قاجار این هنر سنتی بسیار ارزشمند رو به انحطاط گذاشت.