گفتاری در باب معماری داخلی و فضامندی

10 / 10
از 1 کاربر
بازگشت به لیست مقالات » | دوشنبه 13 فروردین 1397 در ساعت 16 : 51 دقیقه | نظرات کاربران ( 0 )

برای درک مقوله ی طراحی داخلی می توان به سیر تحول تاریخی آن رجوع کرد. ما با معماری، محیط طبیعی را به سود خود تغییر می دهیم، چون در بسیاری از اوقات ممکن است طبیعت آسایش ما را تهدید و یا مختل کند. بنابراین پوسته ای را بر پا می سازیم تا بتوانیم فضای امنی را در درون آن سامان دهیم. در واقع هدف اصلی در این جا ایجاد فضای داخلی است که جهت تحقق آن به ضرورت پوسته به وجود می آید تا وجه مصالحه ای ما بین انسان و طبیعت باشد. من فکر می کنم مساله طراحی داخلی در طول تاریخ به واسطه میزان دانش انسان، شناخت مسائل فنی، مصالح و امکانات صورت های مختلفی یافته است. مقلا کندها، که جزء اولین دخل و تصرفات بشر در طبیعت بوده است را می توان جزء نخستین فضاهای داخلی دانست. این فضاها دهلیزهایی هستند که پوسته ای از جنس طبیعت دارند و می شود از آن ها تلقی نوعی فضای داخلی نمود. در بررسی های باستان شناسانه می بینیم که در درون این کندها صفه هایی ایجاد شده که به واسطه آن ها کارکردها و یا عرصه ها از هم تفکیک می شده اند. مثلا در دوره ی مادرشاهی که زن خانواده بوده است، روی این صفه ها تکیه می داده و از ثروت خانواده که احیانا انبار غلات بوده، حفاظت می کرده است.

این نگرش به فضا تا زمانی ادامه پیدا می کند که معماری با جهشی از درون زمین بیرون آمده برفراز زمین شکل می گیرد. از این جاست که مسئله حجم خارجی بنا که احیاناً توام باپیدا شدن نوعی نمادین است، اهمیت می یابد. اگر چه مالا هدف آن ایجاد فضای امن داخلی است. در این سیر معماری از لحاظ شکل شناسی به سوی اشکال انتزاعی که به نوعی در هندسه اقلیدسی و احجام افلاطونی انتظام آن بیان شده است سیر می کند و تا حدی فضای داخلی را تحت تاثیر قرار می دهد.

اما در معماری فلات ایران به ویژه در بافت شهرها هنوز تهی و میانی چه در مقیاس خرد و چه در مقیاس کلان به قدرت حضور دارد و پیوسته بیرونی منتج از شکل دهی به درون فضاست. مثلاً طاقچه ها یا رف ها جرزهای بنا را به هم متصل می سازد، مکان گذاشتن ظروف، چراغ و آیینه است و پاشنه ی پیوسته دیوارها مکان مناسبی برای گذاشتن مخده ها و تکیه دادن اند. در پوشاندن سقف ها که محدودیت استفاده از مصالح فشاری با ساخت طاق و گنبد تبدیل به خلاقیت می گردد، و بدین ترتیب نه تنها پوسته ای مناسب جهت فضای درونی ایجاد می شود بلکه با معانی هستی شناسانه و عرفانی این دیار پیوند می یابد و در واقع در این جا فضا جنبه ی نمادین می یابد.

2- در دوران مدرن پیشگامانی چون میس ون در رو و کوربوزیه نقطه نظرهایی انقلابی در رابطه با معماری و به تبع آن فضای داخلی مطرح می کنند. در این دوره معماران به مستقل کردن پیوسته می پردازند و به تدریج دیوارها و سقف ها فضایی بسیار ساده و منتزع را در درون به وجود می آورند و چون این فضا بی شکل و آماده برای کاربری است برای سامان دهی آن طراحی داخلی به عنوان یک مقوله جدید مطرح می شود. پس از ایشان نسل دوم معماران مدرن به تلطیف این فضای درونی پرداخته و معماری داخلی فراتر از سودمند سازی درونی فضا به نوعی زبان تزئینی مجهز می شود. در دوره پس از مدرن که گرایش های تاریخی بر معماری غالب می شود و به دنبال رشد امکانات اقتصادی و تحولات فناورانه جهان سرمایه داری و تضعیف جریان های ساده نگر و مردم وار، فضای داخلی و حتی جداره خارجی ساختمان ها مکانی برای ارائه انبوه فانتزی های فخر فروشانه و غیر کارکردی می شود.

در واقع بعد از مدرن یک نظریه قوی جانشین پدید نیامد تا تعریف متفاوتی از فضا را بیان کند. رهیافت ساختار شکنانه را در اواخر قرن، بیشتر می توان نوعی اعتراض و عدول از انتظامات و ارزش های از پیش تعیین شده دانست که در بسیاری از موارد حتی می توانست با عقل جمعی نیز در تعارض باشد. در این نوع معماری که پیچیدگی حجم و به تبع آن فضای درونی یکی از شعارهای آنست، فضای درونی در نهایی ترین وضعیت که معمولاً در برداشت طراح از کلیه عوامل اثرگذار جمع بندی می شود، تثبیت می گردد و ظاهرا امکان هیچ گونه تحول و تغییری در آن ممکن نیست. نگاه کنید به موزه ی دانیل لیبسکیند و پله ای که در انتهای بالای آن به یک دیوار می رسد. این عنصر صلب و ساختمانی که به شدت فضای داخلی را تحت تاثیر قرار می دهد نوعی تثبیت را در داخل فضا پدید می آورد. در واقع در این موزه یک موضوع برای همیشه به یک صورت به نمایش می آید و بیان هیچ قرائتی دیگر مگر در اشیاء الحاقی در آن ممکن نیست.

در این مرحله ارتباط بیرون و درون به معنای سنتی نزدیک می شود، اما با شیوه ای کاملا متفاوت. از دهه 60 به بعد یک اتفاق مردمی رخ می دهد: رشد شهرها سبب می شود انبارها و کارخانه های قدیمی در محدوده ی شهرها قرار گیرند. عده ای از معماران فکر می کنند که به جای تخریب این فضاها به ترتیبی آن ها را بازیافت کنند و از آن ها فضاهایی می سازند که می توانند زندگی متفاوت و معاصر را در خود جای دهد.

این LOFT  ها که با دیوارها و سقف محصور می شدند از فضاهای ساده و یکپارچه ی درونی برخوردار بده ولی از نظر خارجی واجد حجم پردازی ویژه ای نبودند. مجموعه ی سنت ایلیون که مجموعه انبارهای شراب در بخش شرقی و مندرس پاریس بوده و یا زیر پایه های پل آب بر در مرکز پاریس که به زیباترین فضاهای درونی و همچنین کانون های شهری تبدیل شده اند، نمونه های جالبی در این زمینه اند. در ادامه این تحولات در چند ساله ی اخیر می بینیم که به تدریج دیدگاه منطقی و جامع نگر بر تصمیمات حجم پردازانه غلبه می یابد که می توان آن را در قالب معماری پایه ای مطرح کرد که البته این معماری متاثر از مباحث پیشین و یا جاری مانند معماری سبز و طبیعت نگر، معماری هوشمند، معماری فرا- فناور و مرتبط با ریاضیات و هندسه معاصر، امکانات رایانه ای واطلاعاتی، ابزارهای پیچیده و فراورده های نوین ساختمانی است. اگر مساله قابل بازیافت بودن را یکی از شعائر این نوع معماری است به بحث loft  ها ارتباط دهیم می شود که می توان نوعی معماری به وجود آورد که فضای داخلی آن بتوانند بارها و در اشکال مختلف بازآفرینی شود و بدین ترتیب دیدگاه های معماری پایدار با معماری داخلی ارتباط مستقیم پیدا می کند. در واقع در این معماری وظیفه پوسته خارجی ایجاد منطقه آسایش در درون است. اگر چه می تواند جنبه نمادین آن در تمایل با طبیعت نوعی ارزش دو گانه ایجاد کند. تفاوت این معماری با اسلافش در این است که حجم پردازی خارجی هدف اصلی آن به شمار نمی رود و بنا بر این با آن دسته از نظریات معماران که فرم و شکل ظاهری و انواع هندسه را پایه زیباشناسی معماری می دانستند، در تعارض است.

دغدغه اصلی در شکل گیری این پوسته یافتن راه کارهایی برای سامان دهی فضای داخلی است که به مساله محیط، اقتصاد و مسائل انسانی در منطقه بهینه پاسخ می دهد. در این نوع معماری فضای داخلی مانند معماری سنتی، پسامدرن و یا ساختار شکن به لایه بیرونی چسبیده نیست و در مواقعی به واسطه دو و یا چند پوسته، فضای میانی کاملا از حجم خارجی جدا می شود. در واقع مقوله برنامه محور بودن فضای معماری مدت هاست که مورد نقد قرار گرفته است. نورمن فوستر در جایی می گوید فضای درونی طرح همان طور که می تواند مسکونی باشد ممکن است مورد استفاده به عنوان دفتر کار نیز باشد. بنابراین اگر وظایف را تقسیم کنیم و فضای درون مستقل از پوسته بیرونی باشن نه تنها کیفیت درونی فضا می تواند بارها دگرگون شود بلکه می تواند حتی متناسب با نیازها، برنامه های متفاوتی را نیز درون خود جای دهد. این رویکرد حتی در آثار معماران شکل گرا و حجم پرداز هم مشهود است. فرانگ گری با چرخشی در یکی از طرح های اخیر خود از حجم ساده و بسته خارجی استفاده کرده در حالی که نورهای انتزاعی را به مثابه ابزار پدید آورنده فضای داخلی به کار گرفته است. در مجموع می توان گفت که در نگرش غالب امروز، به فضای مستقل  و آزاد داخلی که مستعد ایجاد هویت های مکرر باشد، توجه می شود.

3- اگر در این زمینه به گذشته خود بازگردیم، می بینیم که فضا و محیط از نوعی وحدت برخوردار بوده اند. در زیست جهان سنتی عناصر و عوامل اثر گذارنده محدود بوده اند، زیرا اغلب محصولات معماری منشا طبیعی داشته و معمولا از امکانات و محدودیت های محلی تبعیت می کردند، بنابراین نوعی پیوستگی ما بین عناصر پدیدآورنده فضا وجود داشته است. برای مثال در درون فلات گرم و خشک مرکزی، بزرگترین منبع انرژی یعنی خورشید دستگاه خشک کن برای ایجاد خشت که از خاک و آب محدود محیط به دست می آید، در اختیار است. خشت با مقاومت کم به سطوح بزرگتر برای پایداری نیاز دارد و چون عنصری با رفتار فشاریست در شکل قوس می تواند طاق را به وجود آورد و بالاخره فضایی به دست می آید با دیوارهای مشابه خاکی و سقف قوسی که کاملا محدودیت های محلی بودن را نشان می دهد، فضای درونی، بیرونی، مصالح، فن آوری و شرایط اقلیمی همگی در امتداد و تأیید کننده یکدیگرند، گویی با یک ریسمان نامرئی به هم پیوند یافته اند. در یک دوره تاریخی در معماری ایران حتی اجزای بنا مانند لایه های خارجی و درونی از هم منفک نیستند. اما به تدریج امور به طرف کثرت و تفکیک از یکدیگر میل می کنند، اگر چه جهت ایجاد وحدت در مقاطعی از تاریخ پل هایی زده شده و ممکن است در آینده نیز این مسیر به نوعی جامعیت منجر شود.

4- باید به نکته ای درباره آینده نگری اشاره کنم، من فکر می کنم وقتی در مورد آینده می گوئیم بیشتر تصویری از آن را بیان می کنیم اما واقعیت آینده می تواند با آنچه از آن تصور می شود، بسیار متفاوت باشد. برای مثال وقتی که دانشجو بودیم در مورد cyberspace فکر می کردیم. این مساله در دهه هفتاد یک بحث پیشرو و در عین حال ذهنی بود، اما در دهه نود، این فکر علی رغم پیشرو بودن به واقعیت متفاوتی که با فن آوری کنونی تحقق پذیر است، نزدیک شد. در آن زمان تصور می شد شاید بتوان فضای مادی را یونیزه کرد و مجدداً آن را در شکل و کارکرد دیگری متجسد کرد. این بیشتر شبیه به رویا بود. اما در شرایط کنونی از نوعی معماری رفتارگرا صحبت می شود بیشتر شبیه به رویا بود. اما در شرایط کنونی از نوعی معماری رفتارگرا صحبت می شود که همچون یک ماشین هوشمند و یا یک روبات نسبت به محیط و برخی کارکردها واکنش دارد اما ماهیت ساختاری آن تغییر نمی کند. به هر صورت اگر بتوان در عالم نظر به آینده اندیشید می توان فضایی را تصور کرد که ماده در آن سیال است تا متناسب با اراده کاربر نوعی فضا را فراهم سازد. اما راهکارهای عملی این مساله بسیار مهم است. شاید بتوان گفت که تمدن صنعتی امروز بیشتر منطق محور و متکی به نوع بینشی باشد که راسل آن را تبیین می کند. اگر چه اندیشه متفاوت و حتی متقابل نیز در شکل گیری جهان معاصر موثر بوده است.

تفکر پایدار نیز در این جهت شکل گرفته است و متکی بر شیوه های تحلیلی به مسائل نگاه می کند در عین حال تلاش می کند تا با تفکری جامع نگر و با ارتباط مجدد ما بین عوامل پاره پاره شده راه نوینی باز کند. طبعا این کل نگری از جنس وحدت عرفانی نیست، بلکه بر نوعی ساختار نظام مند تاکید دارد.

این اتفاقی است که شاید قبل از آنکه جنبه نظری یابد محصول ضرورت های اجرایی دوران ماست و نگرانی هایی که مورد کیفیت زندگی و بقای نوع انسان وجود دارد به فضا معنای متفاوتی می بخشد. قبل از این که روی این مسئله ارزش گذاری کنیم خوب است مثل فیلسوف ها از علت وجودی معماری سوال کنیم و ببینیم اصولا چرا انسان معماری می کند. انسان که موجودی طبیعی است و در آن تکامل یافته، چگونه طبیعت را دستخوش تغییر می کند تا خود را از آن برهاند. خیلی از متفکران از زوایای مختلف در مور تکامل انسان سخت گفته اند، اما شاید آشکارترین نشانه های تحول انسان در ارتباط با تغییر محیط و معماری مشهود باشد.

او به تناسب هوشمندی اش، محیط را به سوی اندیشه انتزاعی خود سراق داده است. به عبارتی آن سوی طبیعت، انتزاع است که زائیده مکانیزم ذهن انسان است.

در واقع این مساله او را دچار نوعی پارادوکس کرده است ای یکسو بقای او در ارتباط و حفظ طبیعت است چون او اصالتا موجودی طبیعی است و از سوی دیگر طبیعت ز گزندی برای آسایش و بقای خود می پندارد. معماری زائیده فکر وی است خط کشی میان این پارادوکس است. امروزه این خط به قدری پر رنگ شده که لایه پسین آن یعنی طبیعت در آن به تدریج در حال ناپدید شدن است. یعنی ریشه های عینی و ذهنی انسان در حال نابودی است.

در این وضعیت شاید بتوان گفت بهترین معماری، نوعی معماری است که نباشد. در واقع می توان گفت که نظام ادراکی انسان پرده حجابی ما بین او و طبیعت ایجاد کرده است. ما  از بهشت اخراج شدیم، وارد زمین شدیم و هر چه پیش رفتیم، پیرایه ها را پردازش کرده ایم. شاید این به علت عقل و یا نقص عقل ما بوده است. اما به هر تقدیر با تمام محدودیت ها فضاهایی را برپا ساخته ایم. شاید ارزش گذاری ما بیشتر متکی به طول زمان ارتباط با دست ساخته هایمان بوده است.اما اگر به واقعیت امر بیاندیشیم بیش از آنکه در فضای زندگیمان- که آنرا فضای داخلی می نامیم- آزادی ایجاد کرده باشیم آن را چون زندانی محدود کرده ایم و تمام تلاشمان این بوده است که با چیدن دست ساخته هایمان (چه کاربردی چه مفهومی) در اطراف خود، آن را دلپذیر کنیم و اسم آن را طراحی داخلی گذاشته ایم. در این میان در یک موقعیت تاریخی، فولاد و شیشه و نوعی جهان بینی دست به دست هم می دهند و نوعی معماری تقلیلی پدید می آید که حتی الامکان در جهت حذف ماده و عوامل غیر کارامد و یا محدود کننده تلاش می کند. در این جا ارزش مندترین عنصر داخلی انسان و اندیشه ی وی و پس از آن ابزارهای کارامد او است و جداره های شفاف محیط یعنی طبیعت و جامعه و دست ساخته ها را با حداقل حائل در ارتباط با وی قرار می دهد. در تلاش برای یافتن معنای جدید به فضا راه کارهای دیگری چون درآمیختن  طبیعت با فضای داخلی دنبال شده است. در این مسیر پیشگامان مدرنیزم گاه به معماری ارگانیک در هم آمیختگی و هماهنگی بیرونی فضا با طبیعت و گاه نفوذ طبیعت در لایه های بنا را توصیه کرده اند، و گروهی از متاخرین که به معماری فرافناور نظر داشته اند نیز نوعی ادغام طبیعت و شرایط طبیعی را با فضای درونی مطرح می کنند. اگر چه هر کدام از این شیوه ها دست آوردهایی را به دنبال داشته است. اما تعداد معدودی از معماران اند که به دنبال راه کارهای ویژه و کاملا متفاوت هستند. من فکر می کنم معماری امروز نوعی معماری است که ایجاد فضای امن داخلی هدف نهایی آن است و در این پوسته ای را فراهم می سازد که ضمن بهره گیری از طبیعت در بیشترین توافق با آن قرار می گیرد، در حالی که حداکثر آزادی برای دگرگونی را متناسب با خواست و تغییر و تحولات کاربرانش در فضای داخلی ایجاد می نماید. در این نوع فضا چون معماری باروک و در برابر آن معماری با صطلاح ساختارشکن نوع هندسه به کار گرفته شده و یا حجم خارجی در اولویت قرار ندارد.

5- البته شاید نتوانیم این زوایای شناختی را کاملا از هم تفکیک کنیم در واقع همان تفکری که به معماری می اندیشد فضای درونی را نیز تبیین می کند.

در معماری گذشته ایرانی چند خاصیت را ذکر کرده ام که در عین حال این خواص کاملا مرتبط با یکدیگرند. این معماری آئینی و مفهومی است، متن گرا و فروتن است، صادق است، از ایجاز و ایهام برخودار است، و البته همه این خاصیت ها به دلیل نوع نگرش مردم این خطه در گذشته بوده است. اما می دانیم که نگرش این مردم امروز دگرگون شده است و ما باید تعریفی از انسان امروز داشته باشیم.

این انسان به هر صورت در چرخه امکانات و محدودیت ها و ارزشهای امروزی گرفتار است مثلا نظام مصرفی کنونی که موتور تولید و بالاخره مولد اندیشه کثرت گراست، انسان متلونی را ایجاد می کند که دائما در حال تغییر کنونی که موتور تولید و بالاخره مولد اندیشه کثرت گراست، انسان متلونی را ایجاد می کند که دائما در حال تغییر در وجود و ساخته هایش است. او می خواهد جهان و زندگیش را با تغییر، زمان مند کند. دیگر عمر انسان با ارائه سابقه کار و یا تنوع در کارنامه زندگی سنجیده می شود. زندگی یکنواختی که در آن کار تکراری صورت گیرد، چیزی به حساب نمی آید. از اینرو انسان کنونی برای درک مزه زمان و تطویل آن به تغییر و ماجرا روی می آورد. در زندگی سنتی رسیدن به ثبات و سکینه هدف نهایی است. اما انسان مدرن تحول محور است.

به همین جهت هرکس که می خواهد در بازار بماند باید صحبت متفاوت داشته باشد و همه چیز به شکل مد در می آید. در طراحی صنعتی اگر چه جنبه فنی ابزارها رو به بهبود است اما در بازار بیش از آن به نوعی تنوع ظاهری روی می آورند.

موضوع معماری نیز در این چارچوب می گنجد. باید اشکال متفاوت و عجیب و غریب تولید کرد تا بتوان در بازار ماند. در غیر این صورت معمار حذف می شود البته در کنار این قضیه ارتباطات نیز عامل بسیار مهمی است رفته رفته این مسئله درونی می شود شما طراحی را می کشید پس از آنکه روی کاغذ تکمیل شد، عمر آن تمام می شود  شما تمایل دارید که بر روی آن موضوع کار دیگری را انجام دهید حتی در اجرای کار مرتب تجدیدنظر می کنید. این مفهوم زنده بودن از تغییر و تحول، ویژگی زمانه ماست. اما از طرفی دیگر اثر معماری به واسطه کمیت، حجم، وزن، هزینه های گزاف، ضوابط شهری و مسائل حقوقی، انرژی و زمان گیری در ساخت و فناوری به دشواری تغییر پذیر است. فناوری که در ساختمان به کار گرفته می شود در یک فاصله چندین ساله از ابزارهای استراتژیک قرار دارد و حتی بسیار عقب تر از فن آوری اتومبیل و یا وسایل خانگی است که به سرعت تغییر کرده مستهلک و جانشین می شوند در حالی که اثر معماری به دلایل گفته شده مجبور است سالها پابرجا بماند. حال به نظر می رسد یکی از متحمل ترین راه حل ها برای انطباق معماری با خصلت متغیر انسان امروز نوعی معماریست که با حداکثر پیروی از ضوابط، هماهنگی و بهره وری از محیط در جداره برونی فضای داخلی را قابل تغییر و برنامه ریزی مکرر سازد.

 

ارسال نظر

عنوان نظر :
نام شما :
ایمیل :