دکوراسیون داخلی دکورا هوم، ارایه دهنده خدمات پارچه کوبی دیوار به صورت دیوار کوب پارچه ای،دیوارپوش پارچه ای،اجرای پارچه دیواری و کاغذ دیواری پارچه ای و همچنین اجرای پارچه به صورت لمسه کاری روی دیوار برای صداگیری و آکوستیک سازی فضا ها می باشد. بدین منظور، اطلاعاتی در مورد پیشینه نساجی در ایران به علاقه مندان ارایه می گردد.
پارچه بافی از دورۀ صفوی تا پایان قاجار
الف) مراکز بافندگی
قرون دهم و یازدهم هـ ق را به جرأت میتوان عصر طلایی هنر پارچه بافی در ایران نامید. در این دوره انواع پارچههای ابریشمی، زری، مخمل، ترمه، قلمکار و نیز انواع دوخته دوزی روی پارچه در کارگاههای پارچه بافی اصفهان، یزد، کاشان، کرمان، هرات، مشهد، رشت، تبریز و قم انجام میشد که هر یک از مراکز مذکور در تهیه نوع یا انواعی از پارچه معروفیت داشتند. به عنوان مثال اصفهان مرکز تولید انواع پارچههای زربفت و قلمکار بود. در یزد، پارچههای زربفت و در کاشان انواع پارچههای ابریشم و مخمل اعم از مخمل زربفت و مخمل گل برجسته بافته میشد؛ چنان که در سفرنامه شاردن آمده است: اساس ثروت مردم کاشان از ابریشم بافی است و تنها در یکی از حومههای شهر کاشان به نام هارون، هزار نفر کارگر ابریشم باف مشغول کار هستند . کرمان مرکز اصلی تهیه شال ترمه بود. در شهرهای اصفهان، یزد و کاشان انواع پارچههای زربفت بافته میشد که بافتههای هر محل ویژگیهای خاص خود را داشت؛ چنان که زریهای طرح محرابی غالباً در یزد و زریهای گل بوته دار با نقوش انسانی بیشتر در اصفهان تولید میشد، و یا در شهرهای یزد و کرمان، پارچههای شال بافته میشد. پارچه شال ترمهای کرمان بسیار ظریف بود و از پشم بزهای کرمان - که شبیه ابریشم است - تهیه میگردید؛ ولي شالهای یزد دارای این مرغوبیت نبود، زیرا به جای پشم از پنبه استفاده میشد.
یکی از ویژگیهای هنر پارچه بافی صفوی که از دوره تیموری آغاز شده بود و در این زمان به اوج رسید، همکاری نقاشان و نساجان در کانون هنری اصفهان بود؛ به طوری که بسیاری از طراحان پارچه از هنرمندان نقاش معروف این زمان بودند. یکی از بافندی معروف زمان شاه عباس، غیاث الدین نقشبند است. او کارگاههای زری بافی و مخملبافی اصفهان را - که شاه عباس دایر کرده بود - اداره میکرد. وی از اساتید صاحب سبک هنر زری بافی بود که علاوه بر طراحی و بافت پارچه به فصاحت زبان و لطافت طبع نیز شهرت داشت. وی اهل یزد بود و بنا بر درخواست شاه عباس، مسئولیت کارگاههای زری بافی اصفهان را عهده دار شد؛ ولی پس از مدتی زندگی در اصفهان، به زادگاه خود بازگشت و این هنر را در آنجا رونق بخشید.
در شهرهای اصفهان، یزد و همدان نیز پارچۀ قلمکار تهیه میشد، ولی مرکز اصلی آن شهر اصفهان بود که از آن زمان تاکنون تداوم یافته است. محلههای بازار چیت سازان و بازار رنگرزها در اصفهان مرکز تولید پارچه قلمکار بوده است. انواع دوخته دوزی مانند گلابتوندوزی، پیله دوزی، آجیده دوزی، ده یک دوزی و پته دوزی نیز در شهرهای کرمان، رشت، مشهد، اصفهان و کاشان انجام میشد.
ب) انواع پارچه
از آنجا که دورۀ صفوی همراه با اوج هنر پارچه بافی در زمینههای مختلف به خصوص زری بافی، مخمل بافی، قلمکارسازی و انواع دوخته دوزی روی پارچه میباشد، لذا، در این بخش به شرح مختصر و تاریخچه هر یک از روشهای مذکور میپردازیم.
زری بافی
زری بافی یکی از هنرهای ملی ایران است با پیشینهای کهن، که در دورۀ صفوی از نظر تنوع بافت، نقش و رنگ به اوج زیبایی رسید. شاید یکی از دلایل استمرار و پیشرفت این هنر و صنعت در طول تاریخ، حمایت شاهان و حکمرانان از آن باشد. اصولاً به پارچهای که در بافت آن الیاف طلا و نقره و یا گلابتون به کار رفته باشد زری یا زربفت گویند. گلابتون نیز از نخ ابریشم خالص و ظریف است که روکش طلا یا نقره دارد. نخ گلابتون از نظر ظرافت و ضخامت درجاتی دارد که در بافت زری بسیار مؤثر است.
پارچه زری از نظر نحوه بافت به چند نوع تقسیم میشود:
۱) زری اطلسی که بافت آن بسیار ظریف است.
2) زری دارایی که در بافت آن تعداد پودهای گلابتون بیشتر است، بنابر این پارچه ضخیمتر است.
۳) زری حصیری که بافت آن دقیقاً شبیه بافت حصیر است.
۴) زری لُپه بافت پشت کلاف که نقوش بافته شده بر آن شبیه گلدوزی روی پارچه میباشد و نخهای پود روی پارچه کاملاً مشخص هستند و پشت پارچه نیز دقیقاً مثل پارچهای است که روی آن گلدوزی شده است، و پشت آن نخها جمع شدهاند که مشخص هستند.
ساختمان دستگاه زری بافی بسیار ساده و از آلات چوبی ساخته شده است که با هر دستگاه معمولاً دو نفر کار میکنند؛ یک نفر بافندۀ زری و دیگری شاگرد او که به گوشواره کش ملقب است. کار گوشواره کش بالا و پایین آوردن نقشهای است که نقشها قبلاً روی آن نقشبندی شده و در قسمت بالای دستگاه نصب است، و او نقشهها را به طرف بافنده هدایت میکند.
معمولاً زمینه یا در اصطلاح، بومِ پارچههای زربفت، از نخ ابریشم است و گلابتون جزء نخهای پود میباشد که با آن نقش اندازی میشود.
همان طور که گفته شد، پارچۀ زری غالباً مورد توجه شاهان و درباریان بود و در اکثر متون تاریخی و ادبی از آن به عنوان پارچهای گرانبها و ارزشمند یاد شده است. با این که در بیشتر متون تاریخی، ادبی، جغرافیایی و سفرنامههای مربوط به قرون اولیه اسلام و دوره سلجوقی اشارههای فراوانی به پارچه زری شده است، ولی نمونههای مربوط به دوران مذكور نادر میباشد. برای مثال در سفرنامه عتبات ناصرالدین شاه به پارچۀ زربفتی اشاره شده است که در عهد عضدالدوله دیلمی (قرن ۴ هـ ق) بافته و بر روی ضریح حضرت مشاهده شده است. در همان جا نوشته شده است که تاکنون هشتصد سال از عمر این پارچه میگذرد. در متون ادبی نیز به کرات از پاچه زری و زربفت نام برده شده است که به دو نمونه از آن اشاره میشود:
ز دیبای زربفت کردش کفن خروشان بر آن شهریار انجمن
فردوسی
دامن و جیب مکن جهد که زربفت کنی جهد آن کن که مگر پاک کنی دامن و جیب
ناصر خسرو
آنچه مسلم است بافت پارچههای زری در عهد ایلخانان (قرن ۸ هـ ق) بسیار رونق داشت و امرا موظف بودند هر سال مقداری پارچه زری و ابریشم خام را به حضور سران و حکمرانان بفرستند. ابن بطوطه نیز به نوعی پارچه زربفت بسیار مرغوب که در شهر تبریز بافته میشد، اشاره کرده است (شرح آن گذشت). در دوره تیموری نیز پارچه زری یکی از کالاهای نفیس محسوب میشد و شهرهای تبریز، هرات، سمرقند، در تولید آن معروفیت داشتند. با وجود این، هنر زری بافی در زمان صفوی به خصوص شاه عباس، به اوج خود رسید که زری بافان در بافت انواع پارچه زربفت که در کارگاههای یزد، کاشان اصفهان و تبریز بافته میشد اعجاز میکردند. یکی از دلایل عمده این اوج هنری، توجه و حمایت شاه عباس (۹۹۶ - ۱۰۳۸ هـ ق) از آن بود.
شایان ذکر است که در زمان شاه طهماسب نیز (۹۳۰ - ۹۸۴ هـ ق) توجه ویژهای به این هنر شد و مکتب خاصی در امر زری بافی شکل گرفت که آن، استفاده از نقوش گل و گیاه و نقش شکارگاه بود. پس از مرگ شاه طهماسب، شاه عباس، پایتخت را از قزوین به اصفهان انتقال داد و شیوه جدیدی زیر نظر هنرمندان زریباف در اصفهان شکل گرفت. یکی از ویژگیهای هنر پارچه بافی دورۀ صفوی که از دورۀ تیموری آغاز شده بود - چنان که ذکر آن گذشت - همکاری نقاشان و نساجان در کانونهای هنری بوده است. همکاری این دو گروه در مراکز هنری یزد، اصفهان و کاشان موجب تهیه پارچههای زربفتی شد که در نوع خود بی نظیر و جزء شاهکارهای هنری ایران محسوب میشوند. علاوه بر این، دو مکتب دیگر نیز در هنر پارچه بافی دورۀ صفوی وجود دارد:
مکتبی به رهبری و ابتکار غیاث الدین علی نقشبند که سبک او در طراحی نقوش پارچه غالباً استفاده از طرحها و نقوش کوچک بود که در یک طرح کلی با یکدیگر هماهنگی داشتند. در شهر یزد زریهایی با نقوش گل و گیاه که اطراف آن را نقش هلالی و طاق محراب احاطه میکرد، بافته میشد که غیاث استاد این شیوه نیز بود.
معروف است که وی پارچه زربفت مشجری برای شاه عباس بافت و در حاشیه آن یک رباعی که اثر خود او بود نقش کرد:
ای شاه سپهر قدر خورشید لقا خواهم ز بقا به قد عمر تو قبا
این تحفه به نزد چون تویی عیب من است خواهم که بپوشی زکرم عیب مرا
بعضی از فرزندان غیاث (عبدالله، معز، حسین و یحیی) نیز مانند او هنرمند بودند و پارچههای زری بسیار عالی میبافتند که نام برخی از آنها مثل عبدالله بر روی پارچههای زربفت باقی است.
سبک دوم که در امر پارچه بافی دورۀ صفوی رایج شد شیوه رضا عباسی - نقاش معروف این دوره بود. سبک او همان مکتب اصفهان است که وی و شاگردانش آن را ابداع کردند و به اوج رساندند. در امر زری بافی نیز شیوه اصفهان بسیار رونق یافت که آن، استفاده از طرحها و نقوش بزرگ و عمدتاً با موضوع نقش انسان و طبیعت بود که در نقش کردن آن بیشتر شیوههای ایرانی مورد نظر بود. مثل چشمهای بادامی ایرانی به جای چشمهای مورب مغولی. از بافندگان معروف این سبک میتوان از محمد خان، علی و اسماعیل کاشانی و معین نام برد که اهل کاشان و دیگر، آقا محمود و مغیث که اهل اصفهان بودند.
بهترین سند در مورد همکاری پارچه بافان و نقاشان دورۀ صفوی نمونه زری اطلسی است که در موزه دوران اسلامی موجود میباشد. نقش این پارچه به سبک اصفهان یعنی همان شیوه رضا عباسی است. این پارچه دارای تاریخ و رقم میباشد و بافنده آن، معین مصور، از شاگردان رضا عباسی است که در نقاشی و طراحی پارچه از شیوههای انحصاری رضاعباسی پیروی میکرد.
همانطور که ذکر شد هنر زری بافی در دورۀ صفوی از نظر تنوع نقوش و نحوه بافت به اوج زیبایی رسید و پس از آن در قرون دوازدهم و سیزدهم هـ ق نیز کماکان با همان شیوههای ارائه شدۀ دوره صفوی، در مراکز یزد، اصفهان و کاشان ادامه یافت، ولی شیوه جدیدی در این راه ارائه نگردید و میتوان گفت از نظر کیفیت در قرن سیزدهم هـ ق رو به انحطاط گذاشت. متأسفانه با این که در طول تاریخ نساجی ایران، پارچه زربفت از شاخصهای هنر ایران محسوب میشد و از مهمترین تولیدات صنعتی - هنری به شمار میرفت، از آن پس توجهی به آن نگردید و ادامه حیات طولانی آن را فقط کارگاههای هنرهای سنتی وابسته به سازمان میراث فرهنگی کشور مشاهده کرد.
مخمل بافی
مخمل نوعی پارچه نخی یا ابریشمی است که یک روی آن صاف و روی دیگر دارای پرزهای لطیف و نزدیک به هم میباشد که این پرزها به یک طرف خواب دارند. تفاوت مخمل با پارچههای دیگر این است که مخمل علاوه بر تار و پود - که پارچه را تشکیل میدهد - پرز هم دارد. در متون قدیم مخمل به عنوان خاوخیز آمده است.
پارچه مخمل بر دو نوع است: مخمل یک رو و مخمل دو رو یا دو خوابه که هر دو طرف آن پرز دارد.
چو خیمه شود از دیبه کبود فلک که بر زنند بزیرش ز مخمل آستری
ناصر خسرو
آنچه مسلم است بافت پارچه مخمل نیز با وجود در دست نبودن نمونههایی قبل از دوره صفوی، در ایران پیشینهای دیرین دارد. چنان که در متون تاریخی و جغرافیایی به نوعی پارچه به نام کمخا اشاره شده است که با در نظر گرفتن معنای آن، همان پارچه مخمل مقصود میباشد. در لغتنامه دهخدا آمده است: «پارچه منقش را گویند که به الوان مختلف بافته باشند و مخفف کم خواب است» و مشخص میشود که این پارچه کم خواب است و خواب داشتن مخصوص پارچه مخمل است که پرزهای آن به یک طرف خواب دارند.
نیست جای جلوه کمخای هزل من به یزد تابدار اینجا تحکم بر غریبی میکند
فرخی یزدی
در دورۀ ایلخانی مرکز تهیه نوع مرغوب پارچه کمخا شهر نیشابور بود، چنان که ابن بطوطه به آن اشاره کرده است. این پارچه به هندوستان نیز صادر میگردید.
در دورۀ تیموریان در شهرهای کاشان و یزد پارچه مخمل تهیه میشد و با تشکیل سلسله صفوی در قرن دهم هـ ق، شاه عباس علاوه بر کارگاههای مخملبافی در یزد و کاشان، در اصفهان نیز کارگاههای مخملبافی تأسیس و استادان ماهری را به آنجا دعوت کرد که همانند کارگاههای زری بافی تحت نظر غیاث نقشبند. (شرح آن گذشت) اداره میشد.
در هر صورت، تکامل فن مخملبافی و تهیه منسوجات مخملی - به شکلی که امروزه شناخته شده است - در عصر صفوی محقق شد و در این میان، شهر کاشان را باید زادگاه و محل رشد این هنر بسیار ظریف و زیبا دانست.
به طور کلی طراحی پارچههای ایران در عهد سلجوقی جنبه ظریف هنری پیدا کرد، زیرا با عوامل سنتی نقاشی ایران در آمیخت و در عهد مغول با هنر نقاشی چینی آمیخته و در عصر صفوی با ذوق هنرمندان زمان تلطیف شد که شاهکارهای بی نظیری به وجود آورد. مهارت استادان مخملباف مثل غیاث الدین علی (غیاث نقشبند)، محمد خان و اسماعیل کاشانی باعث شد که بتوانند با کم و زیاد کردن بسیار ظریف و ماهرانه پودهای پارچه و طول گرهها، درخشش و گودی و بلندی (نقوش برجسته) به پارچه مخمل بدهند.
مهمترین مراکز تولید پارچه مخمل در ایران، در حوزه کویر مرکزی قرار داشتند و کاشان و یزد و اصفهان، از شهرهای مهم بافت آن به شمار میرفتند. یکی از اقسام پارچه مخمل که شهر یزد به بافت آن معروفیتی ویژه داشت، مخمل عنابی سیر بود که موضوع تزیینی آن گلهای ساقه بلند زردِ طلایی با برگهای سبز بود. ویژگی اغلب پارچههای مخمل کاشان نیز در تزیینات، نقوش انسانی در صحنههای بزم و رزم و شکار بود.
قلمکار سازی
تاریخچه نقاشی بر روی پارچه چندان مشخص نیست ولی آنچه مسلم است در قرون اولیه اسلام، در سرزمینهای ایران و مصر، چنین صنعتی رایج بوده است که با قالبهای چوبی بر روی پارچه نقش اندازی میکردند. پس از حمله مغول به ایران و تشکیل حکومت ایلخانان، به دلیل ارتباط بیش از پیش ایران و چین و ورود کالاهای چینی از جمله پارچههای نقاشی شده به ایران، روش نقش اندازی روی پارچه به سرعت در ایران رایج گردید.
با آثار موجود میتوان اوج هنر قلمکارسازی را از نظر میزان تولید و تنوع نقوش به دورۀ صفوی نسبت داد. مراکز عمده قلمکارسازی شهرهای یزد، همدان و اصفهان بود، ولی اصفهان عمدتاً مرکز اصلی محسوب میشد و از آن زمان تاکنون تداوم بخش این هنر بوده است.
پارچههای قلمکار از نظر شیوه کار به چهار نوع تقسیم میشود:
1. قلمکار معمولی که با قالبهای چوبی نقش اندازی میشود.
۲. قلمکار قلمی که بر روی آن، آیات قرآن و دعا و احادیث با خطوط کوفی، نسخ، ثلث و غبار نگاشته میشود. پیراهنهای آیة الکرسی یا نادعلی که جهت دفع امراض و بلایا به تن میکردند از این نوع محسوب میشوند.
3. قلمکار زرنگار که نوعی نقاشی روی پارچه با زر است؛ به این ترتیب که طلا را در تیز آب حل و به جای رنگ، برای نقش اندازی روی پارچه استفاده میکردند. این پارچهها فوق العاده گران و خاص درباریان دولت صفوی بود.
۴. قلمکار هندی که نقوش آن بیشتر ملهم از نقش و نگارهای هندی است.
آماده سازی پارچه برای نقش اندازی، طی مراحلی بدین شرح صورت میپذیرد: در اولین گام پارچه را که معمولاً از کرباس و یا ابریشم و پارچه ناشور است در اصطلاح دندانه میکنند؛ به این معنی که آن را با آب شیرین و صاف خوب میشویند و سپس آن را با ترکیب چند ماده که عبارتند از: پوست انار، گزبار و مازو، در اصطلاح مازو میکنند؛ یعنی پارچه را در محلول این مواد خیس میکنند و پس از مدتی آن را بیرون میآورند و خشک میکنند. پس از این مرحله پارچه آماده نقش اندازی میشود، درست شبیه بوم نقاشی. نقوش مورد نظر در مرحله اول، طراحی، و سپس بر روی قالبهای چوبی که معمولاً از چوب درخت گلابی یا زالزالک (به دلیل استحکام است کنده کاری میشود.
تهیه چوب قالب برای نقش اندازی روی پارچه نیز دارای مراحلی به شرح ذیل است: اول آن را در آفتاب میگذارند تا کاملاً خشک شود، سپس با سمباده صاف میکنند و یک قشر پنج میلیمتری پیه مذاب روی آن میمالند، وقتی پیه مدتی روی آن قرار گرفت آن را میتراشند و با پوست انار میسایند تا چوب کاملاً صاف و نرم شود و سرانجام، نفوش طراحی شده را روی چوبها کنده کاری میکنند (تصاویر ۱۵، ۱۶، ۱۷). باید در نظر داشت که برای هر یک از رنگهایی که در نقش قلمکار به کار میرود به یک قالب مجزا احتیاج است؛ یعنی قالبی که با آن رنگ سیاه نقش اندازی میشود، دیگر نمیتوانند از آن برای رنگ سبز یا قرمز استفاده کنند. به عنوان مثال اگر یک پارچه قلمکار دارای چهار رنگ باشد، چهار بار زیر دست استادکار میرود؛ یعنی باید یک بار برای نقوش سیاه، یک بار جهت نقش اندازی نقوش قرمز و همین طور برای سایر رنگها زیر دست استادکار برود. به دلیل این که رنگهای سیاه و قرمز، رنگهای اصلی پارچه قلمکار است و برای این که این رنگها ثابت بمانند - وقتی نقوش این دو رنگ روی پارچه نقش اندازی شد - پارچه را در ظرف بزرگی که در آن محلولی از مغز روناس و پوست انار ریختهاند میجوشانند که ابتدا حرارت محلول ۷۰ درجه است و به تدریج آن را تا ۱۰۰ درجه میرسانند. به این عمل در اصطلاح پاتیلی می گویند. پس از خشک کردن پارچه، رنگهای دیگر را به ترتیب روی پارچه نقش میاندازند.
رنگهای اصلی قلمکار عبارتند از: سیاه، قرمز، آبی، سبز و زرد که همه آنها از رنگهای طبیعی تهیه میشوند. برای به دست آوردن رنگهای فرعی، رنگهای اصلی را به میزان معین با هم ترکیب میکنند.
رنگهای فوق از مواد زیر تشکیل میشود:
رنگ سیاه: زاج سیاه، زنگ آهن، روغن کرچک و کتیرا
رنگ قرمز: زاج سفید، گل سرخ، روغن کنجد، کتیرا
رنگ آبی: نیل پرطاووسی، جوهر گوگرد، شیرۀ انگور، کتیرا، روغن گلیسیرین.
رنگ سبز: زاج سفید، نیل پرطاووسی، زردچوبه، کتیرا، گلیسیرین.
رنگ زرد: پوسته انار، زاج سفید، زردچوبه، کتیرا، گلیسیرین.
در ترکیب همه رنگها، از کتیرا جهت جلوگیری از پخش شدن رنگ روی پارچه و از گلیسیرین نیز به دلیل این که باعث میگردد تا رنگ در شیار قالبهای چوبی خشک نشود استفاده میشود.
نقوش پارچههای قلمکار به طور معمول شبیه نقوش قالی است و میتوان آن را تابع تقسیم بندی نقوش قالی دانست که عبارتند از:
1. نقوش لچک و ترنج
۲. طرح باغی؛
٣. گل و گلدان؛
۴. کتیبه دار؛
۵. محرابی (سجادهای)؛
6. خانه خانه؛
7. سرو و بته جقه.
علاوه بر این، در پردههای قلمکار قهوه خانهای داستانهای حماسی و پهلوانی و گاه عاشفانه نیز نقش اندازی شده است.
دوخته دوزی
انواع مختلف هنر دوخته دوزی بر روی پارچه، یکی از هنرهای بسیار ظریف و زیباست که ایرانیان - به خصوص زنان ایرانی - در تهیه آن مهارتی ویژه داشتند. دوخته دوزی یا به عبارتی گلدوزی و قلابدوزی از دیرباز در ایران مرسوم بوده و با این که تعدادی از این نمونهها از دورۀ صفوی به بعد بر جای مانده است، ولی در بسیاری از متون تاریخی قبل از این دوره نیز به این هنر و انواع آن اشاره شده است. چنان که در حدود العالم از پارچهای به نام سقلاطون - که نوعی پارچه ابریشمی زر دوزی شده است . یاد گردیده است که در اصفهان تهیه میشد، و یا به پارچههای سوزن کرد که در خوزستان تهیه میشد، در کتاب مذکور اشاره شده است و آن عبارت بود از نوعی پارچه طراز که حاشیه کتابت را با سوزن روی پارچه میدوختند. در ادوار بعد نیز به هنر قلابدوزی و گلدوزی بر روی پارچه در اصفهان و کرمان اشارات مختلفی شده است.
در دورۀ صفوی و پس از آن نمونههای جالبی از انواع دوخته دوزی باقی مانده است و هنرمندان با سوزن و نخهای رنگین ابریشم، و الياف طلا و نقره، نقوش بسیار زیبا و مطلوبی را از گل و برگ و نقوش انسانی و حیوانی بر روی پارچه خلق نمودهاند.
دوخته دوزی انواع گوناگون دارد که چند نمونه آن را ذکر میکنیم:
1. خاتمی. نوعی دوخته دوزی که در ایران بسیار رایج بوده و به خاتمی معروف است. آن عبارت است از تعدادی قطعات پارچه با نقوش و رنگهای مختلف که هنرمند با مهارتی خاص آنها را کنار هم قرار میداده و روی پارچه میدوخته و پس از آن، روی بخیه دوزیها را با ابریشم رنگارنگ گلدوزی میکرده است. این نوع کار از نظر ظراف و زیبایی شبیه شالهای کشمیری میباشد.
٢. نقده دوزی. نوعی دیگر از دوختهدوزی با استفاده از پولک است که بر روی پارچه میدوزند و یا استفاده از گل و بته و نقوشی با نخهای ابریشم با مفتولهای زر و سیم است که بر روی پارچههای نفیس میدوزند. این روش همچنین به نوع دیگری از دوخته دوزی اطلاق میشود که با نوارهای باریک فلزی روی پارچه نقشاندازی میکنند.
3. پیله دوزی و فتیله دوزی. گاه بر روی پارچه ابریشم یا مخمل، با نخهای گلابتون و یا نخهای رنگین ابریشمی به طور برجسته گلدوزی میشود. در پیله دوزی نقوش کوچکتر و ظریفتر است؛ ولی هرگاه بخواهند نقوش و خطوط بزرگتر باشد، اول لولهای از نخ یا پارچه به صورت دراز - دقیقاً شبیه فتیله - طبق نقشه روی پارچه میگذارند و روی آن را با مفتولهای طلایی و نقرهای میدوزند که به این نوع، فتیله دوزی می گویند ؛ یعنی نقوش به صورت بزرگ و برجسته نمایان میشود.
۴. آجیده دوزی. به معنی بخیه و کوک دوزی است؛ به این ترتیب که فاصله میان پارچه و آستر را لایهای پنبهای یا پشمی قرار میدهند تا ضخیم شود و سپس روی پارچه اصلی را با کوک زدن، گل و بته میاندازند و به این دلیل ضخامت و وجود لایی و فرورفتگیهای سوزن نقوش، گود و برجسته به نظر میرسد.
۵. پته دوزی. مرکز اصلی تهیه آن در کرمان است و از هنرهای بسیار ظریف ایرانی به شمار میرود. در این نوع دوخت دوزی هنرمند نقوش مختلف پرنده، شاخ و برگ، و سرو و بُته جقه را روی پارچه شال سلسله دوزی میکند. برای این کار، ابتدا نقوش و طرحهای مورد نظر را بر روی کاغذ تهیه و سپس روی کاغذ را با سوزن سوراخ میکنند. پس از منطبق نمودن آن روی پارچه، با ریختن خاکستر درون سوراخها، طرحها را به پارچه انتقال میدهند. پس از آن با نخهای رنگین نقوش را روی شال میدوزند. در پتههای کرمان طرح چهار بته جقه در چهار طرف و یک ترنج مرکزی و گاه چهار دسته گل در چهار گوشه، بسیار معمول بوده است. یکی دیگر از طرحهای رایج پتهها ، طرح سرو طاووسی است که در وسط پارچه نقش یک سرو بزرگ، و دو طاووس در دو طرف سرو دوخته میشود.
هر یک از شهرهای ایران در نوع و یا انواع خاصی از دوخته دوزی مهارت داشتند چنان که شهرهای اصفهان و کاشان، به هنر نقده دوزی، گلابتون دوزی و ابریشم دوزی معروف بودهاند و در تبریز نوعی سوزن دوزی با نخ پشمی تهیه میگردید. نوعی زردوزی روی پارچه پشمی در ترکمان صحرا رایج بود که به آن چکین می گویند. در رشت نیز نوعی دوخته دوزی رواج داشت که بر روی پارچه ماهوت یا مخمل صورت میگرفت هنر دوخته دوزی بر روی پارچه از دورۀ صفوی تا پایان دوره قاجار همچنان با روشهای مذکور بر انواع مختلف پارچه صورت میگرفت.
ج) طرحها و نقوش تزیینی
با تمام تنوع و گوناگونی نقوش تزیینی بر روی پارچههای دوران اسلامی، میتوان آنها را به چند گروه کلی تقسیم نمود:
1. نقوش انسانی به صورت نمایش در صحنههای بزم، رزم و شکار.
٢. نقوش حیوانی
٣. نقوش و طرحهای گیاهی شامل انواع درختان و گلهای مختلف.
۴. طرحهای مختلف هندسی.
۵. نقوش اساطیری مانند سیمرغ و اژدها یا سمبلهایی از موضوعات اساطیری.
۶. طرحها و نقوش دکوراتیو و استليزه مانند بته جقه که شکل تغییر یافته سرو است یا ترنج و لچکی که به تعبیری نماد خورشید کامل و خورشید در هنگام طلوع و غروب است.
۷. انواع نقوش و طرحهای اسلیمی و ختایی مانند اسلیمی مارپیچی، حلزونی، پیچکی و خرطوم فیلی.
۸. نمایان ساختن طرح محراب به اشکال مختلف به خصوص در پارچههای دوره صفوی.
9. به کارگیری انواع خط مانند کوفی، ثلث، نسخ، غبار و نستعلیق که تابع رواج نوع خط در زمانهای مشخص میباشد. به عنوان مثال به کارگیری خط کوفی بر پارچههای قرون اولیه اسلام؛ یعنی خطی که همزمان بر روی سایر آثار هنری نیز مشاهده میشود و خط نسخ و ثلث در قرون ۷ و ۸ هـ ق و خط نستعلیق در دورۀ صفوی که هنرمند با توجه به کاربرد نوع خط رایج در هر زمان، به بیان آیات قرآن، دعا، احادیث، اشعار و ضرب المثلهای مختلف و گاه نام بافنده و یا سفارش دهنده پرداخته است.
لازم است ذکر شود که ذکر شود که از دوره سلجوقی استفاده از موضوعات داستانهای ایرانی بر روی پارچه رایج گردید و در دوره تیموری و صفوی به دلیل نزدیکی هنر نقاشی و کتابسازی به پارچه بافی، استفاده از موضوعات داستانهای حماسی و عاشقانه ایرانی، یکی از رکنهای اصلی تزیین پارچه شد. به دلیل کثرت تنوع در نقوش و طرحهای تزیینی پارچههای دوران صفوی و پس از آن، با شرح تصویر، در ضمن پرداختن به تکنیک و نوع پارچه، نقوش را نیز مورد بررسی قرار میدهیم.